۲۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۳

میزگرد گردشگری ادبی ـ2/

تبدیل شدن «گلستانه» سهراب سپهری به یک خرابه/ آیا مارکوپولو سعدی را دیده است؟

تبدیل شدن «گلستانه» سهراب سپهری به یک خرابه/ آیا مارکوپولو سعدی را دیده است؟

یک پژوهشگر و راهنمای گردشگری می‌گوید: امبرتو اکو، کتاب معروفی دارد به نام «شهرهای بی‌نشان» که هرجا به مارکوپولو اشاره کرده، آورده شاید مارکوپولو، سعدی را دیده باشد و بعید هم نیست چون هر دو هم‌عصرند. 

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: خبرگزاری مهر، به بهانه روز بزرگداشت حافظ به موضوع گردشگری ادبی پرداخت و میزگردی با حضور محمدرضا اصلانی، نویسنده، پژوهشگر و فیلمساز، دکتر ناصر کرمی، سردبیر مجله جهانگردان و کارشناس اکوتوریسم و آرش نورآقایی، پژوهشگر و راهنمای گردشگری با محوریت گردشگری ادبی برگزار کرد. بخش نخست این میزگرد به تعریف گردشگری ادبی و این‌که چرا این نوع گردشگری در ایران به بازدید از آرامگاه‌ها محدود می‌شود، پرداخت.

ناصر کرمی، گردشگری ادبی را رفتن به مقاصدی دانست که جذابیت خود را از ادبیات کسب می‌کنند. وی گفت: رفتن به آرامگاه شاعران و نویسندگان، به خاطر شهرت است، نه ادبیات. گردشگری ادبی یعنی این‌که توری براساس «کلیدر» نوشته شود. یا مردم به شیراز روند تا با فضایی که حافظ در آن زندگی کرده و شعر گفته آشنا شوند.

محمدرضا اصلانی نیز با اشاره به این‌که ادبیات، یعنی صدا و ما نمی‌توانیم مردم جهان را به سکوت فراخوانیم، گفت: گردشگری ادبی ما در گردشگری مردگان و رفتن به مقابر شاعران و نویسندگان خلاصه می‌شود. کسی نمی‌داند سعدی، این همه غزل عاشقانه را برای که سروده؛ خانه سهراب کجا بوده؟ با چه می‌نوشته است؟

در بخش دوم این میزگرد، آرش نورآقایی در جایگاه یک راهنمای گردشگری به ارائه نمونه‌های عینی این نوع گردشگری در کشورهای مختلف و تجربه‌های عملی خود در اییران پرداخته است. که در ادامه می‌خوانید:

70 درصد بناهای ما، بنای مقبره‌ای است. گنبد سلطانیه، بنای مقبره‌ای است. گردشگری ادبی، سه بعد دارد؛ مکان‌های خیالی، اماکن واقعی و آنچه انسان‌ساخت است. برای مثال، موزه‌ای برای هری‌پاتر ساخته‌اند یا مسیر «راز داوینچی» را طراحی کرده‌اند. این جزو گردشگری ادبی است. این مکان‌ها وجود خارجی نداشته‌اند؛ این مکان‌ها خیالی و انسان‌ساخت هستند؛ پس ما هم می‌توانیم چنین مکان‌هایی را بسازیم و برایش تور بگذاریم.

در استکهلم، تور گردشگری گذاشته و مسیری طراحی کرده‌اند برای روزنامه‌نگارزی که سه دهه پیش زندگی می‌کرده‌ است. مردم می‌روند تا جایی را ببینند که آن روزنامه‌نگار در آن زندگی می‌کرده؛ از پلی عبور می‌کنند که او از آن گذر کرده و ایده فلان مطلب به ذهنش رسیده؛ در کافه‌ای می‌نشینند که او می‌نشسته و قهوه می‌خورده حالا ما چه کرده‌ایم؟

آشنایی من با مقوله گردشگری ادبی به یک جمله برمی‌گردد. 10 سال پیش در موزه نارنجستان با دوستم، جکی آشنا شدم و یک جمله او روی من تاثیر گذاشت و آن این‌که من 20 سال آرزو داشتم به ایران بیایم و به آرامگاه خیام بروم و بر آن گل بگذارم. چون گل سرخی که بر قبر خیام و ادوارد فیتزجرالد بوده، معروف‌ترین گل سرخ‌های کل اروپا در زمان جنگ جهانی دوم بوده است.

من بر این اساس، مسیر گردشگری رمان «کلیدر» را تعریف کردم. بعد از آن به کاشان رفتم و متوجه شدم «گلستانه»‌ای که سهراب از آن نام می‌برد، اسم یک مکان است که امروز به زباله‌دانی تبدیل شده؛ همه به مشهد اردهال می‌روند، اما نمی‌دانند گلستانه، دو کیلومتر آن‌سوتر است. روبروی گلستانه، همان عکس معروف سهراب است که چای می‌نوشد و باغ اناری هست و خانه‌ای؛ اینجا روستای چنار است.

ما در کاشان، سه میراث جهانی داریم: سنت فرش‌بافی کاشان و مشهد اردهال به عنوان میراث معنوی و باغ فین که در شمار باغ‌های ایرانی در یونسکو ثبت شده است. پس می‌توانیم یک مسیر گردشگری ادبی در کاشان طراحی کنیم تا مردم بیشتر با شاعر و نقاشی به نام سهراب آشنا شویم؛ بگذریم از این‌که کمال‌الملک هم آنجاست. خیلی دردناک است که ازبکستان، هر سال به بعضی پول می‌دهد تا سر قبر ابن‌سینا، ختم قرآن کنند، حالا هم که مطرح می‌کنند، بوعلی سینا ازبک بوده و تنها در همدان دفن شده؛ مگر نمی‌توان در همدان یک موزه پزشکی ساخت و همه رویدادهای پزشکی را به همدان آورد؟ تا کی می‌خواهیم بگوییم، همدان مهد تمدن است؛ به خدا کافی است بوعلی را زنده کنیم. البته گنجنامه هم هست و تپه هگمتانه.

وقتی ادوارد براون درباره پزشکی ایران نوشته و کسانی چون رازی و ابوعلی سینا، ایرانی بوده‌اند، چرا ما یک موزه پزشکی نداریم؟ مگر اینها، کم آدم‌هایی هستند. شما وقتی به عالی‌قاپو و می‌روید، متوجه می‌شوید امکان ندارد این مکان‌ها، لوکیشن هزار و یکشب نباشد؛ این همان چیزی است که همه سفرنامه‌نویسانی که دوره صفوی به ایران آمده‌اند. بر آن تاکید داشته‌اند پس چرا نباید موزه‌ای را به هزارویکشب اختصاص دهیم.

«ربع رشیدی» در حافظه جهانی ثبت شده و ما می‌توانیم آجر به آجر آن را بازسازی کنیم و یک شهر ادبی بسازیم؛ چرا این کار را نمی‌کنیم، وقتی بهترین مواد خام را در اختیار داریم. چرا برای «کلیدر» نباید مسیر گردشگری تعریف کنیم؟

به هر حال چه بخواهیم چه نخواهیم حساسیت‌هایی در ارتباط با ادبیات معاصر وجود دارد، اما ما حتی به ادبیات کلاسیک خود هم نپرداخته‌ایم. مثلاً کسی نمی‌داند «آب رکناباد» یا « گلگشت مصفا»یی که حافظ به آن اشاره کرده کجاست؟

نورآقایی: ببینید حوض سعدی، بسیار معروف است؛ در تمام سفرنامه‌ها به آن اشاره شده؛ امبرتو اکو، کتاب معروفی دارد به نام «شهرهای بی‌نشان» که هرجا به مارکوپولو اشاره کرده، آورده شاید مارکوپولو، سعدی را دیده باشد و بعید هم نیست چون هر دو هم‌عصرند. این اشاره اکو، بسیار مهم است و ما به آن توجه نمی‌کنیم. من در ماجرای طراحی تور ادبی به خراسان رفتم، گفتند اینجا خورشیدی وجود دارد به نام امام رضا. پس شمعی چون فردوسی، نباید فروغ داشته باشد؛ هیچ‌کس منکر این نیست که حرم امام رضا، مهم‌ترین جاذبه گردشگری در خراسان است، اما جز گردشگری زیارتی ما بر جاذبه‌های گردشگری ادبی ـ هنری در خراسان بزرگ هم می‌توانیم توجه کنیم.

ما 14 «جوامع الحکایات» داریم که در آن «مهر» و «وفا»، «ناز» و «نیاز» و خلاصه همه این واژه‌های زیبا با هم ازدواج می‌کنند. به «عشق‌نامه‌های فارسی» جلال ستاری نگاه کنید؛ نخستین عشق‌نامه براساس این کتاب به برادر گشتاسب برمی‌گردد. تاریخ‌نویسان یونانی می‌گویند که در زمان حمله اسکندر، مردم ایران، این عشق‌نامه را می‌خوانده‌اند. باز هم تکرار می‌کنم؛ چرا نباید در چنین سرزمینی، تورهای ویژه گردشگری تعریف شود؟

الان در دنیا، تورهایی طراحی می‌شود که اتفاقاً به اکوتوریسم (طبیعت‌گردی) مربوط است. در 60 کیلومتری رم، پارک ادبی پائولو پازولینی هست. در سوئیس، موزه و باغ هرمان هسه هست. مسیری که هسه راه می‌رفته و فکر می‌کرده است را به پارک تبدیل کرده‌اند. در پاریس، جایی هست که آمده جیمز جویس در این نقطه، «اولیس» را نوشته است. پرداختن به گردشگری ادبی، هزینه‌ای هم ندارد.

حتی می‌توانیم از اسطوره‌های خود برای جذب گردشگر استفاده کنیم.

نورآقایی: من مسیر رستم را پیشنهاد دادم. حتی گفتم با این‌که رستم، وجود خارجی دارد یا ندارد، کاری ندارم، زیرا یک بخش از گردشگری ما غلو است. مقبره رومئو و ژولیت در شهر ورونای ایتالیا، ساختگی است؛ این دو اصلاً وجود خارجی نداشته‌اند. شما اگر به فلورانس بروید، کسی هست که نقش دانته را ایفا می‌کند و شعرهای او را می‌خواند. کلیسایی برای دانته ساخته‌اند. باز هم می‌گویم بخشی از گردشگری، غلو است و ما باید چنین چیزی را بپذیریم.

پس ما می‌توانیم با دیدی دیگر به کوه دماوند نگاه کنیم؛ به همان جایی که رستم در آن به بند کشیده شده.

نورآقایی: ببینید! ما هفت خان رستم را داریم. اگر «هفت خان» باشد که به معنی هفت منزل است و اگر «هفت خوان» باشد، می‌توان مسیری طراحی کرد و بر آن هفت سفره ایرانی گشود. مگر نه این‌که همه جا، مهمان‌نوازی ایرانی‌ها زبانزد است؟

اصلانی: وقتی با ساخت نماد یادبود برای شمس تبریزی در خوی مخالفت می‌کنند، چه انتظاری می‌توان داشت؟

نورآقایی: مرتب می‌گوییم، گردشگری، فرابخشی است، اما در میزگردها و سمینارهایی که با عنوان گردشگری ادبی یا سفرنامه‌نویسی برگزار می‌کنیم، شاعران و نویسندگان شرکت نمی‌کنند.

شاید چون این مقوله را نمی‌شناسند؟

نورآقایی: خب این شناخت برعهده کیست؟ من «سلامان و ابسال» را خواندم تا ببینم چگونه می‌توانم براساس این کتاب، تور طراحی کنم. بعد دیدم این کتاب به یونان رفته و دید یونانی‌ها به بهترین وجه از «سلامان و ابسال» استفاده کرده‌اند.

پس لازمه شکل‌گیری و رونق گردشگری ادبی، شناخت است.

نورآقایی: در این مرحله، اول باید کارشناسان بشناسند، بعد مردم عادی هم خواهند شناخت. ما دو سال پیش، کلیدواژه گردشگری ادبی نداشتیم، اما امروز، رهبری درباره این نوع گردشگری صحبت می‌کند و از ضرورت توجه به آن می‌گوید و این اتفاق کمی نیست. ما می‌توانیم باشیم.

ناصر کرمی: ما با فاجعه فقر فرهنگی در ایران روبرو هستیم. صحبت کردن از سعدی و حافظ و شاملو و سهراب خیلی جذاب و شیرین است، اما زمانی به  فقر شدید فرهنگی خود پی می‌بریم که بخواهیم توری را ساماندهی کنیم؛ برنامه‌ریزی شهری داشته باشیم یا به مواردی بپردازیم که اقتضائات زندگی مدرن است. مثل یک دهاتی ساده که زمانی متوجه بی‌دست و پایی خود می‌شود که به یک مهمانی رسمی، دعوتش کنند. شهر، یک موجود زنده است و شخصیت ویژه خود را دارد. شخصیت تهران با کاشان تفاوت دارد. برنامه‌ریزی برای یک شهر، باید براساس کاراکتر ویژه آن شهر باشد. ما در ایران با همه شهرها یکسان برخورد می‌کنیم.

و این گفتگو ادامه دارد... ناصر کرمی در بخش دیگر این میزگرد به فقر فرهنگی ایران اشاره کرده و از این‌که با شهرها به مثابه موجودات زنده رفتار نمی‌شود و برخورد با اصفهان و گرگان و کرمان و تهران یکی است، انتقاد کرده؛ از دیدگاه او هر شهری، ویژگی خاص خود را دارد و برای هر شهر، باید برنامه‌ریزی جداگانه‌ای به لحاظ مدیریت شهری و طراحی تورهای گردشگری و ... در نظر گرفته شود. با ما در خواندن آخرین و سومین بخش میزگرد گردشگری ادبی همراه شوید.

کد خبر 2157823

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha